پرخوری و بیاشتهایی عصبی دو اختلال شایع در دسته اختلالات خوردن هستند که همزمان با مشکلات جسمی و روانی بسیاری همراه هستند. این اختلالات، علاوه بر تأثیرات جدی بر سلامت جسمی افراد، میتوانند به طور عمیقی بر روان و کیفیت زندگی فرد نیز تأثیر بگذارند. بیاشتهایی عصبی (Anorexia Nervosa) و پرخوری عصبی (Bulimia Nervosa) از جمله اختلالاتی هستند که به طور خاص با رفتارهای غیرطبیعی در رابطه با غذا، وزن و بدن مرتبط میشوند.
در این مقاله، ابتدا به تشریح این دو اختلال پرداخته میشود و سپس رابطه بین آنها بررسی میگردد. در نهایت، روشهای درمانی مختلف برای مقابله با این اختلالات، بهویژه از منظر روانشناختی و پزشکی، مورد بررسی قرار میگیرند.
تعریف اختلالات خوردن
بیاشتهایی عصبی (Anorexia Nervosa)
بیاشتهایی عصبی یک اختلال خوردن است که با کاهش وزن شدید و یک ترس شدید از چاقی همراه است. افراد مبتلا به این اختلال، معمولاً تلاش میکنند از خوردن غذا خودداری کنند و در نتیجه دچار سوء تغذیه شدید میشوند. این اختلال بیشتر در نوجوانان و جوانان دیده میشود، به ویژه در زنها. علائم شایع آن شامل کاهش شدید وزن، ترس از افزایش وزن، اختلالات قاعدگی، و نگرانی مفرط درباره ظاهر بدن است.
پرخوری عصبی (Bulimia Nervosa)
پرخوری عصبی به حالتی اطلاق میشود که فرد به طور غیرقابل کنترلی مقادیر زیادی غذا میخورد، ولی بعد از آن احساس گناه و اضطراب شدید میکند و برای جلوگیری از افزایش وزن، اقداماتی مانند استفراغ عمدی، مصرف ملینها یا ورزش شدید انجام میدهد. این اختلال نیز بیشتر در زنان مشاهده میشود و معمولاً با دورههای ناتوانی در کنترل رفتارهای خوردن همراه است.
تفاوتهای کلیدی بین بیاشتهایی عصبی و پرخوری عصبی
در حالی که هر دو اختلال در زمینه رفتارهای غیرطبیعی غذایی و نگرانی درباره وزن بدن قرار دارند، تفاوتهای زیادی بین آنها وجود دارد.
- بیاشتهایی عصبی بیشتر به صورت یک کاهش شدید در مصرف غذا و اجتناب از خوردن دیده میشود، در حالی که پرخوری عصبی شامل دورههای پرخوری (مصرف مقادیر زیاد غذا در مدت زمان کوتاه) و سپس تلاش برای اجتناب از عواقب آن (مانند استفراغ یا مصرف ملینها) است.
- در بیاشتهایی عصبی، کاهش وزن شدید و تمایل به حفظ وزن پایین بدن وجود دارد، اما در پرخوری عصبی، معمولاً وزن فرد نوسان دارد و ممکن است فرد در برخی اوقات وزن زیادی اضافه کند، اما این اضافهوزن با تلاش برای کاهش آن جبران میشود.
عوامل مؤثر بر ایجاد اختلالات خوردن
اختلالات خوردن مانند بیاشتهایی عصبی و پرخوری عصبی از ترکیبی از عوامل بیولوژیکی، روانشناختی و اجتماعی ناشی میشوند.
الف. عوامل بیولوژیکی:
مطالعات نشان میدهند که ممکن است عوامل ژنتیکی در بروز اختلالات خوردن نقش داشته باشند. برای مثال، برخی از افراد بهطور طبیعی بیشتر مستعد ابتلا به اختلالات خوردن هستند، که ممکن است به دلیل وجود نقصهایی در مواد شیمیایی مغز مانند سروتونین باشد.
ب. عوامل روانشناختی:
اختلالات خوردن اغلب با مشکلات روانشناختی مانند افسردگی، اضطراب، و احساس بیکفایتی ارتباط دارند. افراد مبتلا به این اختلالات اغلب دارای نگرانی شدید درباره ظاهر خود و احساس بیارزشی هستند. همچنین، فقدان کنترل در زندگی شخصی ممکن است باعث ایجاد رفتارهای افراطی در زمینه غذا خوردن و وزن بدن شود.
ج. عوامل اجتماعی:
فشارهای اجتماعی مانند استانداردهای زیبایی غیرواقعی در رسانهها و تأثیرات خانواده و دوستان میتواند باعث بروز اختلالات خوردن شود. به ویژه در جوامعی که زیبایی ظاهری و لاغری به عنوان معیارهای اصلی ارزیابی فرد شناخته میشود، این فشارها میتوانند موجب اضطراب و فشار روانی زیاد شوند.
رابطه بین بیاشتهایی عصبی و پرخوری عصبی
با وجود تفاوتهای ظاهری در رفتارهای خوردن، ارتباط عمیقی بین بیاشتهایی عصبی و پرخوری عصبی وجود دارد. در بسیاری از موارد، افراد مبتلا به یکی از این اختلالات ممکن است در دورهای از زندگی خود علائم دیگری را تجربه کنند. به طور مثال، فردی که ابتدا به بیاشتهایی عصبی دچار شده است، ممکن است در مراحل بعدی اختلال پرخوری عصبی را تجربه کند.
چرخه معیوب در پرخوری عصبی:
گاهی اوقات افراد مبتلا به بیاشتهایی عصبی برای مقابله با احساس گرسنگی و کمبود غذا، دچار دورههایی از پرخوری میشوند. پس از پرخوری، فرد دچار احساس گناه و شرمندگی میشود و برای جبران آن به روشهایی همچون استفراغ و مصرف ملینها متوسل میشود. این چرخه میتواند منجر به پرخوری عصبی شود.
تأثیرات روانشناختی مشترک:
هر دو اختلال با احساس عدم کنترل بر رفتارهای غذایی و نارضایتی شدید از بدن همراه هستند. در نتیجه، افراد مبتلا به هر دو اختلال ممکن است در جستجوی احساس کنترل در مورد بدن و وزن خود باشند، که این جستجو میتواند منجر به رفتارهای افراطی در خوردن و کنترل آن شود.
درمان اختلالات خوردن
درمان اختلالات خوردن یک فرآیند پیچیده است که معمولاً به ترکیبی از درمانهای روانشناختی، دارویی و پشتیبانی اجتماعی نیاز دارد. در زیر به برخی از روشهای درمانی رایج پرداخته شده است:
الف. درمانهای روانشناختی:
درمان شناختی-رفتاری (CBT) یکی از موثرترین روشهای درمانی برای اختلالات خوردن است. این روش به افراد کمک میکند تا افکار و رفتارهای منفی خود را شناسایی کرده و آنها را تغییر دهند. CBT به افراد میآموزد که چگونه با ترسهای مربوط به غذا، وزن و بدن خود مقابله کنند و از نگرانیهای مفرط در این زمینه بکاهند.
ب. درمان دارویی:
داروهای ضدافسردگی مانند مهارکنندههای بازجذب سروتونین (SSRIs) ممکن است در درمان اختلالات خوردن، بهویژه در افرادی که دچار افسردگی و اضطراب هستند، مؤثر باشند. این داروها میتوانند به کاهش علائم افسردگی و اضطراب کمک کنند و در نتیجه رفتارهای غیرطبیعی غذایی را کاهش دهند.
ج. درمانهای خانوادگی و گروهی:
در درمان اختلالات خوردن، نقش خانواده بسیار مهم است. درمانهای خانوادگی به والدین و اعضای خانواده کمک میکنند تا نحوه حمایت از فرد مبتلا را یاد بگیرند. همچنین، گروههای حمایتی برای افراد مبتلا به اختلالات خوردن میتوانند فضایی فراهم کنند تا افراد تجربیات خود را به اشتراک بگذارند و از حمایت دیگران بهرهمند شوند.
د. درمانهای پزشکی:
برای افرادی که به دلیل اختلالات خوردن دچار مشکلات جسمی جدی مانند سوء تغذیه یا مشکلات قلبی هستند، درمانهای پزشکی نیز ضروری است. ممکن است فرد نیاز به بستری شدن در بیمارستان برای درمان مشکلات جسمی خود داشته باشد.
پیشگیری از اختلالات خوردن
پیشگیری از اختلالات خوردن نیازمند ایجاد آگاهی در جامعه و اصلاح الگوهای اجتماعی و فرهنگی است. آموزش افراد به پذیرش بدن خود و از بین بردن استانداردهای غیرواقعی زیبایی میتواند به کاهش فشارهای اجتماعی کمک کند. همچنین، آموزش به خانوادهها در خصوص نحوه شناسایی علائم اختلالات خوردن و فراهم آوردن حمایت عاطفی به افراد در معرض خطر، میتواند نقش مهمی در پیشگیری ایفا کند.
نتیجهگیری
بیاشتهایی عصبی و پرخوری عصبی دو اختلال پیچیده و چالشبرانگیز هستند که تأثیرات جدی بر سلامت جسمی و روانی فرد میگذارند. این اختلالات بهطور عمده ناشی از عوامل بیولوژیکی، روانشناختی و اجتماعی هستند و میتوانند در کنار هم وجود داشته باشند. درمان این اختلالات نیازمند رویکرد جامع و چندجانبه است که شامل درمانهای روانشناختی، دارویی و حمایتهای اجتماعی باشد. با ایجاد آگاهی و پذیرش بهتر از بدن و تغییر نگرشهای اجتماعی، میتوان به پیشگیری از این اختلالات کمک کرد و به بهبود کیفیت زندگی افراد مبتلا یاری رساند.