سندروم کاپگراس، اعضای خانواده را از شما می گیرد

faateme1366
اینکه عزیزترین افراد خانواده خود را غریبه بدانید بدترین اتفاق هم برای شما و هم آنان است. تصور کنید با تمام اشتیاقی که دارید به سمت اعضای خانواده تان بروید اما شما را یک فرد بیگانه بدانند، آن وقت متوجه وخامت اوضاع بیماران مبتلا به سندروم کاپگراس میشوید. ما در این مطلب به شما میگوییم سندروم کاپگراس چیست و چه باید کرد.

سندرومی به نام کاپگراس می شناسید

سندرم کاپگراس نوعی بیماری است که در آن فرد مبتلا فکر می‌کند اعضای خانواده‌ اش با افرادی بیگانه و شبیه آنها جایگزین شده‌ اند.در سندرم کاپگراس جای یک فرد مبهم که معمولاً یکی از اعضای خانواده بیمار است را یک بدل با خصوصیات کاملاً مشابه غصب کرده است.سندرم کاپگراس علاوه بر آنکه برای فرد بیمار مشکل‌ ساز است، می‌تواند برای نزدیکان و اطرافیان او نیز بسیار رنج‌آور، ناامیدکننده و فرساینده باشد.بیمار به دلیل پارانویای شدید و عدم اعتماد، تمامی رفتار و گفتار اشخاص بدل و جایگزین را قسمتی از نقشه‌ های توطئه‌ گرانه آنها تلقی می‌ کند. بنابر این تلاش نزدیکان بیمار برای رفع این توهمات بی‌ نتیجه می‌ ماند و حتی سوء ظن خصمانه وی را تشدید می‌ کند.مثلا اگر همسر بیمار برای اثبات اینکه همسر واقعی اوست و کسی جای او را غصب نکرده، حرفهایی را پیش بکشد که آنها قبلا در خلوت خود به هم گفته بودند و کس دیگری نمی‌ توانسته از آنها باخبر باشد، بیمار بلافاصله مشکوک می‌ شود و نتیجه می‌گیرد که فرد شیاد این اطلاعات را با حیله، یا تهدید و شکنجه از همسر واقعی‌ اش بدست آورده و بنابراین در ذهنیت او اوضاع حتی پیچیده‌ تر از قبل می‌شود، چرا که حالا فرد بدل باید همدست‌ های دیگری هم داشته باشد که او را در انجام این دسیسه‌ چینی کمک کرده باشند!این سندرم نادر در زن‌ ها کمی بیشتر از مردها دیده می‌ شود. گاهی این سندرم را جزء اختلالات هذیانی طبقه بندی می‌ کنند و گاهی نیز آن را از تظاهرات اسکیزوفرنی به شمار می‌ آورند.

 

از کجا سر و کله اش پیدا شد؟

سندرم کاپگراس به نام کاشف آن ژان ماری جوزف کاپگراس، روانپزشک فرانسوی شناخته می‌شود. توهم اولیه فرد در این بیماری این است که یکی از اعضای خانواده یا دوستانش با یکی از افراد بیگانه که از نظر ظاهر و رفتار شبیه آنهاست، جایگزین شده است. این توهم‌ها باورهای نادرست و عجیب و غریبی است که حتی با وجود شواهد، خلاف آن حفظ می‌شود. بیمار جوزف زنی 53ساله بود که فکر می‌کرد همسر، دختران و حتی همسایگانش با افراد غریبه‌ای عوض شده‌اند. او در تشخیص همسر و اعضای خانواده‌اش مشکلی نداشت اما باورش بر این بود که آنها نمی‌توانند همسر و خانواده او باشند، بلکه افراد دیگری هستند. بعدها روانپزشکان موارد متعددی را در نقاط مختلف جهان گزارش کردند اما عجیب‌ترین مورد این سندرم در سال 1386 در استان کرمان گزارش شد که درآن زن 38 ساله‌ای که مبتلا به اسکیزوفرنی بود، فکر می‌کرد نیمه پایینی بدنش با همین قسمت از بدن یکی از دوستان مونثش عوض شده است؛ به همین دلیل روانپزشکان ایرانی اختلال او را «کاپگراس ناقص» نامیدند و احتمال دادند در آینده به عنوان زیرمجموعه سندرم کاپگراس شناخته شود.

 

علت این بیماری چیست؟

تحقیقات نشان می‌دهد که مغز انسان برای تشخیص چهره از دو فرایند تخصصی کاملا جداگانه بهره می‌گیرد. یکی از آنها مسیری است که پیامهای عصبی را به مراکز بینایی در قشر مغز منتقل می‌کند و درنهایت به شناختن چهره افراد منجر می‌شود: من می‌دانم که مادرم چه شکلی دارد و می‌توانم تشخیص دهم که این زن شبیه مادر من است. پس از این مرحله، مسیر دوم فعال میشود که پیام‌ها را از مرکز بینایی به مرکز دریافت و پردازش احساسات، به نام آمیگدال یا بادامه، می‌رساند که یک قسمت کاملا متفاوت در مجاورت سیستم لیمبیک مغز است و در فرد احساسی از نزدیکی، عاطفه و صمیمیت برمی‌انگیزد: این زن شبیه مادر من است و هم‌زمان جریانی از احساس محبت و صمیمیت به سمت من می‌فرستد. حاصل تلفیق این دو فرایند مجزا، فرد را در تشخیص چهره موردنظر به قطعیت م‌یرساند: این زن باید مادرم باشد. با این توضیح، در سندرم کاپگراس مسیر دوم آسیب می‌بیند و فرد بیمار تنها قادر به شناسایی چهره افراد خواهد بود، بدون آنکه نسبت به آنها احساس آشنایی و نزدیکی کند: این زن شبیه مادر من است، ولی هیچ حس گرم و خوبی در من بیدار نمی‌کند، پس قطعا نم‌یتواند خودش باشد. دلیل دیگری که این نظریه را تایید می‌کند این بود که وقتی پدر و مادر دیوید به او تلفن میزدند، او در شناسایی آنها هیچ مشکلی نداشت، به راحتی با آنها گفتگو می‌کرد و از آنها می‌پرسید کجا هستند و چرا به خانه نمی‌آیند. علت ساده بود: پیام‌های شنوایی مسیری کاملا متفاوت را از مراکز شنوایی قشر مغز به سمت بادامه طی می‌کنند، و این مسیر در مغز دیوید آسیب ندیده بود. همانطور که گفته شد سندرم کاپگراس اختلال روانی شایعی نیست و به همین دلیل هنوز نیاز به تحقیقات و مطالعات فراوان دارد، اما در حال حاضر نظریه راماچاندران پذیرفته شده‌ترین نظریه مطرح‌شده درمورد این بیماری به شمار می‌رود. بیماری کاپگراس در آثار ادبی و سینمایی متعددی هم مطرح شده است که به عنوان مثال می‌توان از فیلم عنکبوت  (محصول ۲۰۰۲) نام برد که داستان مردی نیمه‌روانی را به تصویر می‌کشد که عقیده دارد پدرش در کودکی مادرش را به قتل رسانده و او را با یک روصپی جایگزین کرده است.

 

این علایم یعنی سندروم کاپگراس

شخص معتقد است افرادی را که می‌ شناسد با افرادی شبیه خودشان جایگزین شده‌ اند. این حالت می‌ تواند به حیوانات و اشیاء هم سرایت کند. این بیماری با بیماری‌ های آلزایمر، هانتیگتون، ام اس، اختلالات خلقی و جنون شباهت دارد. بنابراین پزشک در تلاش تشخیصی خود باید این بیماری‌ ها را نیز در نظر بگیرد.

 

درمان سندرم کاپگراس

تکنیک‌ های شناختی که شامل تست واقعیت است را می‌توان مورد استفاده قرار دارد.

این سندرم اغلب با استفاده از ترکیبی از روان‌ درمانی و داروهای روانپزشکی درمان می‌شود.

روان‌ درمانی باید جداگانه و به صورت فردی انجام شود.

دارو درمانی به طور معمول شامل مخلوطی از داروهای آنتی‌ سایکوتیک و داروهای ضد افسردگی است.داروهای آنتی‌ سایکوتیک توهم و هذیان و اضطراب فرد را کاهش می‌دهد، در حالی که داروهای ضد افسردگی به فرد کمک می‌ کند با واکنش‌ های عاطفی ناشی از توهم کنار بیاید.

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟
مطالب پیشنهادی

نظر خود را وارد نمایید
لغو پاسخ