کودک تازه زبان باز کرده، مشغول بازی با میزبان 70 سالهتان است. با هم کشتی میگیرند، میخندند و لبخند را روی لب حاضران میآورند. میزبان وانمود میکند که از کودک کمزورتر است، به زمین میخورد و برای اینکه احساس غرور کودک از این قدرت بیشتر شود، با انرژی بیشتری وارد میدان میشود. ناخواسته پایش روی پای پهلوان کوچک میآید و در چند ثانیه خنده روی لب همه مهمانها میماسد.
پهلوان کوچولو پیرمرد را هل میدهد و فریاد میزند «بیشعور!». همه مهمانها خشکشان میزند. دستهای مادر سرد میشود و ضربان قلبش بالا میرود. به سمت کودک آسیبدیده میرود، با خشونت دستش را میکشد و مجبورش میکند که از حریف پیرش عذرخواهی کند. بازار «نمیدانم این حرف را از کجا یاد گرفته»ها داغ میشود و متهم کوچولو، یا با شرم به گوشهای میخزد یا شجاعانه سرش را بالا میگیرد و از اینکه همه چشمها را به خود خیره کرده احساس غرور میکند.
اگر صاحب فرزند باشید، بعید است که هرگز چنین لحظهای را تجربه نکرده باشید و احتمالا وقتی زبان کودکتان به ناسزا باز میشود، از بچههای مهد گرفته تا پسر شرور آقای فلانی را متهم میکنید. اما واقعا مشکل کجاست؟ چرا گاهی بچهها ناسزا میگویند و برای اینکه چنین رفتاری به عادت تبدیل نشود، چه باید کرد؟
من واقعا ازش متنفرم!
عسل با عصبانیت کیفش را روی زمین انداخت و گفت:
من از ستاره متنفرم!
مادر با تعجب ابروهایش را بالا انداخت و با چاشنی نگاهی عاقل اندر سفیه گفت:
– نه! اینطور نگو! تو از ستاره متنفر نیستی. او بهترین دوست توست.
مادر عسل مثل بسیاری از مادرها در برابر کلمات منفی که از زبان کودکش بیرون میآمد مقاومت میکرد. او حتی اگر ایمان داشت که کودکش از همکلاسیاش بیزار است، تمام تلاشش را میکرد تا با ناشنیده گرفتن حرفش و کند و کاو نکردن در احساسش این حس را از او دور کند.
اما در آن لحظه، عسل زجر میکشید و میخواست احساسی که آزارش میداد را شرح دهد. در آن لحظه عسل واقعا احساس «نفرت» داشت و میخواست اینگونه با او رفتار میشود:
احساساتش شنیده و درک شوند.
از او حمایت شود.
احساس آرامش و آسودگی کند.
اما به جای دریافت همه این حسها، مادر چه کرد؟ او را مجبور به سکوت کرد!
استفانی دانلدسون که در نوشتن کتاب «عادت آموزش» با «ربکا جانسون» همکاری داشته، میگوید:
چرا ناسزا میگوید؟
بعضی از پدر و مادرها فکر میکنند دشنامها و کلمات منفی که از زبان کودکشان بیرون میآید، دری برای ورود به دنیایی ناملایم است و به آنها مجوز ابراز خشم و رفتارهای نامناسب را هم میدهد اما این تفکر عامه، درست نقطه مقابل چیزی است که روانشناسان بر آن تاکید میکنند. از نظر روانشناسان وقتی کودکان در مورد احساسات منفی خود با یک بزرگتر صحبت کرده و آن را پردازش میکنند، به احتمال کمتری آن احساسات را مبنای عمل خود قرار میدهند. برونریزی احساسات منفی در قالب رفتار، زمانی صورت میگیرد که:
• واژهای برای شرح دادن احساسشان ندارند و مجبورند با عملشان آن حس را به نمایش بگذارند.
• واژهها را در اختیار دارند، اما اجازه ندارند از آنها استفاده کنند.
چه واکنشی نشان دهیم؟
ما میدانیم وقتی که بچهها یک کلمه نامناسب را در مقابل دیگران به کار میبرند، پدر و مادرشان چه احساسی پیدا میکنند. این موضوع را کاملا میدانیم. این دقیقا همان احساسی است که ربکا جکسون، عصبشناس زمانی که فرزندش در صف اتوبوس ناگهان گفت «جهنم گور به گور شده» پیدا کرد، اما ربکا در برابر چشمهای حیرتزده حاضران به جای آنکه با اخم و تلخی او را تنبیه کند، نگاهی به صورت عرقکردهاش انداخت و به این فکر کرد که احتمالا این کودک از گرمای هوا کلافه شده است و در واکنش به حرف فرزندش گفت «هوم. . . هوا بیش از اندازه گرمه!»
این دقیقا همان جملهای بود که کودک ربکا نیاز داشت بشنود. او در لحظهای که از شدت گرما کلافه و مستاصل شده بود، نیازی به نصیحتهای دیگران نداشت و تحمل نشستن پای کلاس تربیت و ادب را هم نداشت؛ او نیاز داشت کلافگیاش درک شود و مادرش دلیل این آشفتگی را با شنیدن حرفش درک کند. پس از آن کودک توانست با آرامش و احساس بهتری در مورد اینکه چقدر کلاسشان در مدرسه گرم بوده و شلوغی و گرمای اتوبوس چقدر به او فشار آورده صحبت کند و مادر و دختر در مورد اینکه برای خلاص شدن از گرما چه باید بکنند صحبت کردند.
اتفاق شرمآوری افتاده بود و اگر ربکا میخواست رفتاری جز این بکند، با تبدیل شدن به یک مادر قضاوتگر که گوش شنوایی برای مشکلات فرزندش ندارد، دل او را میشکست.
دیگر قضاوت نکنید
پیدا کردن مادری که انتظار بهترین بودن از کودکش نداشته باشد آسان نیست. این ماجرا شاید در خانه چندان پررنگ نباشد و میان کودک و مادر فاصله چندانی نیندازد، اما در اغلب موارد، وقتی پای مادران دیگر به میدان باز میشود و کودکی که همیشه سر به راه بوده با گفتن جملهای که هیچ کس انتظارش را ندارد مادر را در حضور دیگران شرمنده میکند، ماجرا شکلی دیگر به خود میگیرد. در چنین شرایطی تنها نگرانی در مورد تربیت فرزند نیست که مادر را به نشان دادن واکنش وامیدارد؛ بلکه تلاش برای اثبات اینکه «من مادر خوبی بودم، من هیچ اشتباهی در مسیر تربیت فرزندم انجام ندادهام!» انگیزه مادر برای مقابله با کودک و سرزنش او را تقویت میکند.
در این میان، آنچه مادرها از آن غافل میشوند، درک احساسات کودک، کند و کاو آنها و تلاش برای پیدا کردن بهترین راه برای ابراز آن احساسات است. کودکی که همیشه از ترس سرزنش شدن، احساسات منفیاش را در خود حبس میکند، هیچوقت راه درست ابراز آنها را یاد نمیگیرد. چنین کودکی هرگز یاد نمیگیرد وقتی خشم سراغش میآید، چطور باید آن را ابراز کند یا وقتی از کسی دلخور است، از چه راهی باید دلخوریاش را به نمایش بگذارد.
بله! واقعا از او متنفر است
اینکه از بچهها انتظار داشته باشیم هیچ حس منفی به وجودشان راه ندهند، انتظار بیجایی است. به خودتان نگاه کنید، حتی اگر هیچوقت دشنام ندهید، داد نزنید یا از سر عصبانیت و دلخوری گریه نکنید؛ باز هم نمیتوانید بگویید که هرگز احساسات منفی به وجودتان راه پیدا نکردهاند.
حتی اگر همه شما را بهعنوان نماد آرامش و خودکنترلی بشناسند، باز هم خودتان بهتر از هرکسی میدانید که خشم، تنفر، دلخوری و انزجار گاهی سراغ شما هم میآید و اگر نخواهید دل کسانی که روی آرامش شما حساب کردهاند را بشکنید، چارهای جز سرکوب کردن این احساسات برایتان نمیماند. شمایی که به جای پیدا کردن راهی درست و کمخطر برای نمایش احساسات منفیتان رویشان سرپوش میگذارید؛ بهخاطر بهرهمند کردن دیگران از آرامشتان، خود را ناآرام و همیشه آزرده میکنید. حالا به این سوال جواب دهید که آیا حاضر هستید فرزندتان به قیمت گرفتن نمره 20 از دیگران، همیشه با احساساتی که نه میشناسدشان و نه توان ابرازشان را دارد کلنجار برود؟
پیشگیری کنید
برای اینکه از یک مادر قضاوتگر به مادری همدل یا به قول امروزیها «پایه» تبدیل شوید، این راهها را امتحان کنید:
اغراق نکنید: واکنشهای منفیتان را تعدیل کنید. از حرف یا کار کودکتان خوشتان نیامده؟ خشمگین به سمتش ندوید و فورا ابروهایتان را در هم گره نکنید. به خودتان برای ارزیابی اتفاق افتاده و پیدا کردن راهحل، کمی زمان دهید و اگر در همان لحظه راه مناسبی برای حل بحران پیدا نکردید، خنثی رفتار کنید و در زمان بهتری با فرزندتان در مورد آنچه اتفاق افتاده صحبت کنید.
نه تشویق، نه تهدید: نهتنها خندیدن شما به رفتارهای نادرست فرزندتان، بلکه نشاندادن خشم و عصبانیت هم میتواند به تقویت رفتار او منجر شود. اگر نمیخواهید آنچه از زبان او بیرون آمده به یک عادت کلامی تبدیل شود، با نشان دادن توجه اغراقشده مثبت و منفی او را به تکرار رفتار تشویق نکنید. گاهی بچهها فقط دنبال جلبتوجه شما میگردند و حتی حاضر هستند به قیمت دیدن عصبانیت شما این توجه را به خود جلب کنند.
کوپنها را نسوزانید: آنقدر در طول روز «نه» به زبان نیاورید که در چنین شرایطی کوپنی برای سوزاندن نداشته باشید. اگر بهخاطر هر کار سادهای به فرزندتان نه بگویید، اهمیت این واژه را برایش کم میکنید و شجاعت سرپیچی از فرمانهایتان را به او میدهید.
منبع: مجله سیب سبز
مطلب مرتبط:
با کودکان لجباز وحاضر جواب چه کنیم؟
چه جملاتی را نباید به کودکتان بگویید؟