نامه ای به برادرم که حالا خواهرم است!

faateme1366
گاردین هر هفته، نامه یکی از مخاطبانش را منتشر می‌کند، یکی از این نامه‌ها هم درباره فردی است که برادر او تغییر جنسیت داده.

در این نامه آمده است؛ پاییز، تو به من حرفی زدی که از همه حرف‌هایت مهم‌تر بود، تو به من گفتی که احساس می‌کنی زنی هستی در بدن یک مرد.

من می‌خواهم بدانی، این کاری که انجام دادی یکی از شجاعانه‌ترین کارهایی بود که می‌توانستی انجام بدهی و من تو را ستایش می کنم، الان و همیشه من تو را حمایت می‌کنم. در سفرت برای تبدیل شدن به یک زن من قدم به قدم در کنار تو هستم؛ هر آموزش آرایشی، هر جلسه‌ای با روانپزشک تو من به عنوان یک انسان یا یک روح کنار تو هستم. چه حرفی با من بزنی چه نه، من خوشحالم که بخشی از این فرایند پیچیده و پر از احساسات هستم.

من می‌دانم کاری که می‌خواهی انجام دهی، کاملا سنجیده است، می‌دانم از وقتی که جوان بودی و از اولین تجربیاتت در پوشیدن لباس‌های زنانه چه زجری دیده‌ای، می‌دانم که وقتی یکی از آشناها تو را در حال پوشیدن لباس‌های زنانه‌اش دید چقدر وحشت‌زده شدی و می‌دانم همه آرزوی تو پذیرفته شدن و البته درک شدن است و من این‌ها را با صمیم قلبم انجام می‌دهم.

هر چند کم، اما یک حس تلخی هم درون من وجود دارد که نمی‌توانم آن را با خودم نگه دارم، من می‌خواهم بدانم چرا قبل از ازدواج حرفی به همسرت نزدی؟ می‌خواهم بدانم چرا عقد کردی و همچنین می‌خواهم بدانم که چرا حتی بعد از ازدواج فکر کردی می‌توانی با توهمت ادامه بدهی و سعی کنی بچه‌دار بشوی؟

لطفا این را بدان که می‌فهمم که همه این ها برای تو سخت بوده. تو می‌خواستی رازت را تا زمان مرگت پیش خودت نگه داری، اما نتوانستی بیشتر تحمل کنی. اینکه چقدر به شکلی احساسی و روانی درد کشیدی، غیرقابل تصور است ولی فرصت‌های زیادی هم وجود داشت تا با خودت، همسرت و ما صادق باشی.

وقتی به من گفتی، من برایت خوشحال شدم، چون احساس کردی می‌توانی خودت شوی. ولی این خوشحالی من به همراه غمی بود، غمی که برای تو نبود؛ بلکه برای همسر و کودک زیبایت بود، چون آنها الان باید شروع دوباره‌ای داشته باشند، من می‌دانم تو سعی می کنی بهترین شرایط را برای آنها ایجاد کنی، ولی در این دنیا پر از پریشانی و ناامیدی آنها همانقدر که تو لایق نبودی رازت را پنهان کنی، لایق این اتفاق نبودند.

من تو را خیلی دوست دارم، اما من همینطور همسر و فرزندت را دوست دارم و هیچوقت هم نمی‌توانم جلوی ناراحتی خود را برای آنها بگیرم.

سال گذشته قرار بود سال ما باشد. سالی بدون طلاق، بیماری و یا مرگ اما ما باز عزادار شدیم نه برای کسی که تو هستی، بلکه برای زندگی‌ای که گذراندی.

اگر تو را ببینم، تو را در آغوش می گیرم و به حرف‌هایت گوش می‌دهم. همانطور که به حرف‌های همسرت هم گوش می‌دهد که جای بزرگی در قلب من دارد.

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟
مطالب پیشنهادی

نظر خود را وارد نمایید
لغو پاسخ