چرا فرزندم نمیتواند دوست پیدا کند؟

faateme1366
برخی از کودکان، می‌توانند به سادگی برای خود دوست پیدا کنند. برخی از همان ابتدا که راه رفتن و حرف زدن را یاد می‌گیرند،‌ خود را مشتاق به برقراری ارتباط نشان می‌دهند. اما در مقابل، برخی دیگر، از سایر کودکان فاصله می‌گیرند، به مادر می‌چسبند و یا خیلی منزوی و ساکت هستند.

درست است که این تفاوت‌ها تا حدی می‌توانند ذاتی باشند و کودک با آن‌ها متولد شده باشد، اما برقراری ارتباط با دیگران، مهارتی است آموختنی که در طول زندگی،‌ با تجربیات و آموخته‌ها به دست می‌آید. این‌که کودکی نتواند برای خودش دوست پیدا کند یا وارد بازی همسالانش شود، لزوما یک دلیل مشخص ندارد و در مورد کودکان مختلف،‌ می‌تواند دلایل متفاوتی داشته باشد.

اگر نتواند خوب حرف بزند
کودکانی که بیشتر با والدین خود حرف می‌زنند،‌ معمولا مهارت‌های بیشتری در حرف زدن دارند. برخی از والدین وقت زیادی برای حرف زدن با کودک نداشته‌اند. کودک هم در خانه،‌ تنها و بدون همبازی، نمی‌توانسته بسیاری از مهارت‌های کلامی را به‌خوبی بیاموزد و تمرین کند. چنین کودکی،‌ خودش خوب می‌داند که نمی‌تواند از عهده حرف زدن به‌خوبی بربیاید. یا اگر هم در وجودش چنین توانایی را احساس کند، چون تجربه نکرده، تمرین نکرده و فرصتی برای بازخورد مثبت گرفتن نداشته،‌ جرات نمی‌کند در یک موقعیت تازه، آن‌هم جلوی همسالانی که ممکن است او را طرد کنند یا بدتر از آن، ‌او را مسخره کنند،‌ چنین ریسکی کند.

اگر عزت‌نفس و اعتمادبه‌نفس نداشته باشد
یکی از لازمه‌های اساسی برای برقراری ارتباط با دیگران، داشتن تصویری توانمند از خود در برقراری ارتباط است. کودکی که باور دارد می‌تواند خوب حرف بزند،‌‌ یا در سنین بالاتر،‌ حرفی برای گفتن دارد، می‌تواند از عهده مکالمات بربیاید و می‌داند که می‌تواند طوری رفتار کند که دیگران به او نخندند یا او را کنار نگذارند، ‌به راحتی برای برقراری یک رابطه تازه پیش‌قدم می‌شود.
در عوض،‌ کودکی را تصور کنید که باور دارد زشت است، دوست‌داشتنی نیست، بلد نیست حرف بزند،‌ دست‌وپا چلفتی است، در حرف زدن زیاد اشتباه می‌کند و …. چه طور باید جرات وارد شدن به یک رابطه جدید را داشته باشد؟ سوال مهم اینجا است: این باور چطور به وجود آمده است؟
کودکان وقتی متولد می‌شوند، در مورد خودشان تصوری ندارند. این دیگران و به‌خصوص اطرافیان نزدیک او در خانه هستند که مانند آینه‌ای، ‌به وی تصویری ارائه می‌کنند که بعد از مدتی، ‌به تصویر ذهنی کودکان از خودشان تبدیل می‌شود. وقتی اولین رفتار محتاطانه یک کودک در برخورد با یک فرد غریبه، ‌به‌پای بی‌زبانی،‌ خجالتی بودن، کم‌رویی، نابلدی و مانند آن گذاشته می‌شود، به‌احتمال‌زیاد،‌ خودش هم همین باور را در مورد خودش پیدا می‌کند و خب،‌ احتمالا کودک با خودش فکر می‌کند:‌ وقتی من یک آدم ترسو و خجالتی هستم و بقیه هم همین را باور دارند و دائم می‌گویند، لابد هستم!‌ دلیلی ندارد تلاش کنم آن را عوض کنم.
لیست برچسب‌هایی که می‌توانند روی توانمندی برقراری ارتباط کودک تاثیر منفی داشته باشند بلند است: «خجالت می‌کشه. هنوز درست نمی‌تونه حرف بزنه. اصولا از آدمیزاد فراریه انگار. کم‌رو است. نمی‌تونه حرفش رو بزنه و …»

اگر احساس “دوست‌داشتنی‌ بودن” نکند
یکی از موضوعاتی که شاید به چشم نیاید، ‌اما در برقراری ارتباط تاثیرگذار است،‌ ظاهر است. کودکی که باور دارد ظاهر خوبی دارد و ظاهرش برای دیگران پذیرفتنی است،‌ راحت‌تر وارد ارتباط با دیگران می‌شود. نکته مهم باور است، ‌نه این‌که واقعا زشتی و زیبایی در کار باشد. زشتی و زیبایی کاملا نسبی و سلیقه‌ای است و هیچ‌کس مطلق زشت یا زیبا نیست. مهم این است که کودک وقتی می‌خواهد در ذهنش خودش را توصیف کند، تصورش این باشد که ظاهری خوب و مقبول دارد. این باور کاملا به رفتارهای اطرافیان نزدیک و به‌خصوص خانواده وابسته است. برخی باورهای فرهنگی مانند این‌که نباید از ظاهر تعریف کرد یا این‌که ظاهر هیچ اهمیتی ندارد، ممکن است باعث شود والدین به‌اشتباه، اهمیت دورانی که در آن،‌ تصویر ذهنی کودک از ظاهر و بدن خودش شکل می‌گیرد را نادیده بگیرند. کودک به داشتن تصویری خوب از خود برای همه عمر نیاز خواهد داشت.

اگر اضطراب داشته باشد
یکی از موانع برقراری ارتباط، اضطراب و استرس است. البته، باور به این‌که ظاهر خوبی ندارم یا این‌که نمی‌توانم به‌خوبی حرف بزنم هم شاید باعث احساس استرس شوند، اما اضطراب و استرسی که مانع برقراری رابطه می‌شود، ‌می‌تواند دلایل متفاوتی داشته باشد.
اضطراب و استرس کودک می‌تواند به تجربه‌ای تلخ در زندگی‌اش، ‌مانند از دست دادن یک عزیز یا یک تصادف رانندگی یا حادثه‌ای طبیعی مانند زلزله مربوط باشد. همچنین شرایط بد ارتباطی در خانواده، آشفتگی خانواده یا طلاق والدین، می‌توانند منجر به اضطراب و استرس شدید، در کنار کاهش اطمینان و اعتمادبه‌نفس شوند. گاهی، اضطراب و استرس ریشه ژنتیکی دارد که در شرایط زندگی کودک فعال‌شده و گاه حتی در حد یک اختلال مانند وسواس،‌ دامن کودک را می‌گیرد.
در چنین مواردی، غر زدن به کودک و سرزنش کردن او کمکی نمی‌کند. اگر اضطراب زیاد از حد باشد، ‌دلداری و اطمینان خاطر دادن هم کافی نیست و به مداخله درمانی و مشورت با یک متخصص کودک نیاز خواهد بود.

اگر مهارت‌های برقراری ارتباط را یاد نگرفته باشد
برقراری ارتباط،‌ یکی از مهارت‌های اساسی در زندگی است. در حدی که سازمان جهانی بهداشت یا دبلیو.اچ.او، ‌این مهارت را یکی از ده مهارت زندگی در بسته مهارت‌های زندگی اساسی ارائه‌شده برای ارتقای سلامتی جای‌داده است. عنوان مهارت،‌ بدین معنا است که اکتسابی است و یادگرفتنی. بنابراین،‌ همه می‌توانند آن را بیاموزند و از آن در زندگی خود استفاده کنند،‌ مهم نیست که چه ژنتیکی داشته باشند.
در اغلب موارد، ‌مشکل کودکان درواقع تنها و تنها به فقدان مهارت‌های اجتماعی برمی‌گردد. وقتی فرصت کافی برای بازی با همسالان و یادگیری این مهارت نداشته باشند و والدین هم نتوانند در این مورد آموزش‌های لازم را انجام دهند یا اهمیت آن را دست‌کم بگیرند، کودک نمی‌تواند دوستی برای خودش پیدا کند.

آیا این مطلب برای شما مفید بود؟
مطالب پیشنهادی

نظر خود را وارد نمایید
لغو پاسخ